SH:چِت شده؟اون طرف داره زله میاد!

(حرکت آهسته ی افتادن فنجان چای!)

 

 

(شرلوک فنجان چای را می گیرد.)

Mrs Hudson:گوش کن آقا!به دستبندت نیاز دارم!اتفاقا می دونم یه جفت ازش توی کشوی وسایلت داری!قبلا قرض گرفتمش!!!حالا ت بخور و سعی نکن عصبانیم کنی ، شرلوک هلمز.

 

*     *     *     *     *

 

Mrs Hudson:باید ببینیش جان ، باید بهش کمک کنی.

J:نه!

Mes Hudson:اون بهت نیاز داره.

J:از یکی دیگه کمک بگیر.دور منو خط بکش!

Mrs Hudson:تو زندگی مسخره ات برای یه بارم شده حرف گوش کن.من می دونم مری مرده و قلبت شکسته.ولی اگه شرلوکم بمیره دیگه هیچ کس برات نمی مونه.بهت گفته باشم جان واتسون ، با این کارت منم از دست می دی!

 

 

*     *     *     *     *

J:با مایکرافت ، مالی یا کس دیگه ای صحبت کردی؟

Mrs Hudson:اونا مهم نیستن تو مهمی!می شه بری ببینیش؟خواهش می کنم جان.اصلا به عنوان یه پزشک برو ببینش.مطمئنم اگه اونو ببینی نظرت عوض می شه.

J:خیله خوب باشه.اگه فرصت کردم شاید برم.

Mrs Hudson:قول می دی؟

J:اگه زنده بودم یه کاریش می کنم.

Mrs Hudson:بِهِم قول بده.

J:قول میدم!

Mrs Hudson:ممنونم.

(خانم هادسون به طرف ماشین رفته و در صندوق عقب را باز می کند.شرلوک درون صندوق عقب ماشین است!)

(جان خیلی تعجب می کند!)

 

 

Mrs Hudson:امم ام خب ، قوول دادی!بهش عمل کن.

J:تو !

 

 

 

 

*     *     *     *     *

 

 

پ.ن:یعنی خانم هادسون قبل از این اتفاقات ، کجا و برای چه کاری دستبندهای شرلوک رو قرض گرفته؟؟؟ :))

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها